اعتماد
تلفن
زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت
باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.” اما جوابی
نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت : “آه، پس آنجا
واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه
کسی است”
فکرش را بکنید که اگر
تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!
فکرش را بکنید که اگر آن زن به همسر خود اعتماد بیشتری می کرد چه اتفاقی می افتاد!
فکرش را بکنید اگر آن مرد خود می گفت که شماره فلان جا را امروز گرفته است چه اتفاقی می افتاد!
فکرش را بکنید اگر آن زن جواب “الو” “الو” تلفنچی را نمی داد و دیگر تلفن چی به هر تماسی اعتنا نمی کرد چه اتفاقی می افتاد!
فکرش را بکنید اگر آن زن به تلفن چی نمی گفت که شماره را در کجا پیدا کرده است , تلفننچی هم وقتی شب به خانه می رفت به فکر تجسس جیب های شوهرش که سالها به اون اعتماد داشت نمی افتاد چه اتفاقی می افتاد!
و هزار فکرش را بکنید دیگر و چه اتفاقی می افتاد دیگر.
در زندگی طوری رفتار کنیم که هرگز سوء تفاهمی در ذهن اطرافیان مان ورود پیدا نکند که کسی نتواند در موردمان قضاوت کند . بیاییم طوری رفتار کنیم که دیوار اعتمادی که سال های سال بالا بردیم با یک دروغ و ... هر چند کوچک از بین نبریم.
[ بازدید : 180 ] [ امتیاز : 4 ] [ امتیاز شما : ]